عاشقش بودم
هنوز هم عاشقش هستم
هیچگاه نتونستم ببینمش اما من عاشقش شدم
عاشق حرفاش
فکر نمیکنم که هیچ وقت هم
توفیق دیدنش رو داشته باشم
خیلی مهربون بود طوری که عاشق مهربونی هاش شدم
اسمش آسمونی بود......
نمیدونم.....
نمیدونم...
نمیدونم فکر کنم دلش رو شکستم
دارم قشنگ احساس میکنم که از دستم ناراحته
نمیدونم چه جوری از دلش در بیارم
خدایا منو ببخش
خدایا منو ببخش
خدایا منو ببخش
هنوز هم دوسش دارم و تا آخر عمرم دوسش خواهم داشت..
دوست دارم
دوست دارم
دوست دارم
بغض جلوی گلوم رو گرفته میخوام گریه کنم اما نمیتونم....
فقط میتونم بگم :
دوست دارم.............
نظرات شما عزیزان: